درس ششم:

یادگیری لغت یکی از مهمترین مهارت های مورد نیاز برای فراگیری هر زبانی است. کتاب 504 یکی از بهترین مراجع یادگیری لغات پرتکرار زبان است و یادگیری ان کمک زیادی به زبان اموزان در آزمون های تخصصی مانند تافل، آیلس و کنکور زبان انگلیسی و ….. می کند. در این اموزش ها لغات به همراه مترادف و متضاد قرار داده شده است.
ما در لرنیش به شما آموزش گرامر زبان انگلیسی pdf، کلمات پرکاربرد انگلیسی، جمله سازی با کلمات انگلیسی، کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظ و بهترین کتاب گرامر زبان انگلیسی معرفی می کنیم.
approach:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
نزدیک شدن- نزدیک امدن | close in- come near- near | back out- retreat | /əˈproʊtʃ/ |
.Students should be able to approach teachers for advise
دانش آموزان باید برای مشاوره به معلمان نزدیک شوند.
.As I approached the house I noticed a light on upstairs
با نزدیک شدن به خانه ، متوجه شدم که یک چراغ در طبقه بالا است.
detect:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
کشف کردن- پی بردن- فهمیدن- شناسایی کردن | notice- discover- find out | miss- lose | /dɪˈtekt/ |
.The public can help the police to detect crime
مردم می توانند به پلیس در کشف جرم کمک کنند.
.Dan detected a change in her mood
دن متوجه تغییری در روحیه اش شد.
.Many forms of cancer can cured if detected early
بسیاری از شکل های مختلف سرطان اگر زود تشخیص داده شوند قابل درمان هستند.
defect:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
نقص – عیب – کمبود – کاستی – ضعف | fault – flaw- blemish | _____ | /ˈdiː.fekt/ |
.All the cars are tested for defects before they leave the factory
همه اتومبیل ها قبل از ترك كارخانه برای بررسی عیب و نقص ازمایش می شوند.
.The car was send back to the factory because of s steering defect
ماشین به علت نقص فرمان به کارخانه بازگردانده شد.
.The movie has a few serious defects
فیلم چند نقص جدی دارد.
employee:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
کارمند – مستخدم – کارگر | staffer- worker- workingman | employer- boss | /ɪmˈplɔɪ.iː/ |
.We have 110 full-time employees
ما 110 کارمند تمام وقت داریم.
.The majority of the female employees are under 30
اکثر کارمندان زن زیر 30 سال هستند.
neglect:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
بی توجهی کردن- غفلت کردن | abandon- ignore- disregard | consider- care- regard | /nɪˈɡlekt/ |
.You neglect our advice at your peril
شما از خطری که دستگاهتان را تهدید می کند غفلت می کنید.
.Many of these ideas have been neglected by historians
بسیاری از این ایده ها توسط مورخان مورد بی توجهی قرار گرفته اند.
.The police officer was accused of neglecting
افسر پلیس به بی توجهی متهم شده بود.
deceive:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
گول زدن- فریب دادن- اغفال کردن | close in- come near- near | betray- mislead- defraud | /dɪˈsiːv/ |
.I didn’t intend to deceive people
من قصد نداشتم مردم را فریب دهم.
.I loved her but I never deceived myself
من عاشق او بودم اما هرگز خودم را گول نزدم.
.Many parents deceive themselves about their children’s behavior
بسیاری از والدین خود را در مورد رفتار فرزندانشان فریب می دهند.
undoubtedly:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
یقینا- بدون شک | certainly – definitely- surely | indefinitely | /ʌnˈdɑʊ·t̬ɪd·li/ |
.They are undoubtedly guilty
آنها مسلما بی گناه هستند.
.Undoubtedly public interest in folk music has declined
بدون شک علاقه مردم به موسیقی عامیانه کاهش یافته است.
popular:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
محبوب- مشهور- پرطرفدار- عامه پسند | close in- come near- near | common- general | /ˈpɑː.pjə.lər/ |
.I know a lot of popular singer
خواننده های مشهور زیادی را می شناسم.
.The Beatles wrote many popular songs
گروه بیتل اهنگ های مشهور بسیاری نوشتند.
thorough:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
کامل- تمام- سراسر | exhaustive- complete- perfect | summary- breif | /ˈθɝː.oʊ/ |
.His research has been thorough and his conclusions accurate
تحقیقات او کامل شده است و نتیجه گیری های او دقیق است.
.Mom decided to spend the day giving the basement a thorough cleaning
مادر تصمیم گرفت تمام روز را صرف تمیز کردن کامل زیر زمین کند.
client:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
موکل- مشتری | customer | ______ | /ˈklaɪ.ənt/ |
.He’s my most important client
او مهم ترین موکل من است.
.This is an important client and we do not want to lose her
این یکی از مشتری مهم است و ما نمی خواهیم او را از دست دهیم.
comprehensive:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
جامع – کامل – فراگیر- وسیع- گسترده | complete – inclusive- thorough | faulty- incomplete- partial | /ˌkɑːm.prəˈhen.sɪv/ |
.We offer our customers a comprehensive range of financial products
ما به مشتریان خود دامنه گسترده ای از محصولات مالی را ارائه می دهیم.
.The town has a comprehensive rang of sporting facilities
این شهر دامنه گسترده ای از امکانات ورزشی دارد.
.Here is a comprehensive list of the good hotels in the area
در اینجا لیست کاملی از هتل های خوب منطقه ارائه شده است.
defraud:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
گول زدن – فریب دادن- کلاهبرداری کردن | rob- cheat- deceive | _____ | /dɪˈfrɑːd/ |
.He was upset at the Bank which she thought was defrauding her
او از بانکی که فکر می کرد از او کلاهبرداری شده ناراحت بود.
.She defrauded her employers of thousands of pounds
او هزاران پوند از کارفرمایان خود کلاهبرداری کرد.
مطالب مرتبط:
برچسب ها: