درس دوم:

یادگیری لغت یکی از مهمترین مهارت های مورد نیاز برای فراگیری هر زبانی است. کتاب 504 یکی از بهترین مراجع یادگیری لغات پرتکرار زبان است و یادگیری ان کمک زیادی به زبان اموزان در آزمون های تخصصی مانند تافل، آیلس و کنکور زبان انگلیسی و ….. می کند. در این اموزش ها لغات به همراه مترادف و متضاد قرار داده شده است.
Corpse:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
جنازه- جسد | carcass – dead body | ___ | /kɔːrps/ |
.The corpse of a man lay there
جسد یک مرد در آنجا دراز کشیده بود.
.An oath of revenge was sworn over the corpse by his relatives
خویشاوندان او بر روی جنازه سوگند یاد کردند که انتقام بگیرند.
Conceal:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
پنهان کردن، پوشاندن | hold back- hide | show- display |
/kənˈsiːl/
|
.Love that they had to conceal from others
عشقی که مجبور بودند از دیگران پنهان کنند.
.It was underneath carpet behind a cabinet and was obviously concealed
آن زیر فرش پشت یک کابینت بود و واضح بود که پنهان شده است.
Dismal:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
غم انگیز – دلتنگ- گرفته | gloomy- depressed | cheerful- pleasant | /ˈdɪz.məl/ |
.I had a hard time being in a dismal mood when Riley was with me
زمانی که رایلی با من بود ، حال و هوای گرفته ای داشتم و از روحیه ناامید کننده ای برخوردار بودم.
.I laughed despite my dismal mood and felt better than I had all night
من علی رغم حال و هوای گرفته ام خندیدم و احساس بهتری نسبت به تمام شب کردم.
Frigid:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
بسیار سرد- منجمد | very cold- freezing – icy | warming- hot | /ˈfrɪdʒ.ɪd/ |
.he didn’t want her new friend to think she was frigid or strange in any way
به هر حال او دوست نداشت که دوست جدیدش فکر کند او سرد یا عجیب بود.
.The lake was frigidly cold but cleansing
دریاچه کاملاً سرد اما پاک کننده بود.
.The cold, frigid air from the open windows chilled his body
هوای سرد و یخ زده از پنجره های باز بدن او را سرد کرد.
Inhabit:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
ساکن شدن | settle- live on – reside | ___ | /ɪnˈhæb.ɪt/ |
.The people who inhabit this neighbourhood appear strikingly similar to one another
افرادی که در این محله ساکن هستند ، از نظر ظاهری بسیار شبیه یکدیگر هستند.
.The people inhabiting the area are admirable because they know how to live in harmony with nature
مردم ساکن در این منطقه تحسین برانگیز هستند چون آنها می دانند چگونه با طبیعت هماهنگ باشند.
Numb:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
کرخت- بی حس | senseless – insensible | sensible- feeling | /nʌm/ |
.Many use drugs or alcohol in an attempt to numb their pain
بیشتر استفاده از دارو ها یا مواد مخدر برای کم کردن درد استفاده می شود.
.I still felt numb and unfeeling, as if nothing that was happening was real
من هنوز احساس بی حسی و درد می کردم ، انگار اتفاقی که رخ داده واقعی نیست.
.The various band members found different ways to numb the pain
اعضای مختلف گروه راه های مختلفی برای بی حس کردن درد پیدا کردند.
ما در لرنیش تلفظ صحیح کلمات انگلیسی و لیست لغات 504 با معنی pdf، کلمات پرکاربرد انگلیسی، دانلود لغات پرکاربرد انگلیسی همراه با تلفظ، جمله سازی با کلمات انگلیسی و همچنین بهترین کتاب گرامر زبان انگلیسی را به شما معرفی میکنیم.
Peril:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
خطر- در خطر بودن | danger- risk- endanger | security- safety |
/ˈper.əl/
|
.His family was in peril
خانواده او در خطر بود.
.You could well place us both in peril
شما می توانید هر دو ما را در معرض خطر قرار دهید.
Recline:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
لم دادن- تکیه دادن | lie – lie back – lean back | ___ | /rɪˈklaɪn/ |
.My father always recline by the heater
پدر من همیشه کنار بخاری دراز می کشد.
.Alex reclined his seat and folded his hands beneath his head
الکس صندلی خود را عقب کرد و دستان خود را در زیر سرش جمع کرد.
Shriek:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
جیغ زدن- فریاد زدن | shout- yell |
_____ | /ʃriːk/ |
.She now realized that it was she who had shrieked in pain
او الان فهمید که او کسی بود که از درد فریاد می زد.
.She shrieked in pain from her neck and rested her head down again
او از درد گردن خود فریاد زد و دوباره سرش را استراحت داد.
Sinister:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
شیطانی- گمراه کننده- بدشگون- شرور | evil – wicked – nefarious | honest | ˈsinistər |
.In a university, something even more sinister happens
در دانشگاه ، چیز های حتی شرورتر اتفاق می افتد.
.It wasn’t – there was no kind of sinister conspiracy at the start
اینگونه نبود – در ابتدا هیچ نوع توطئه ای شیطانی وجود نداشت.
Tempt:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
وسوسه کردن- فریب دادن | allure – entice- invite | ____ | /tempt/ |
.We were tempted to return to our old hotel
وسوسه شدیم که به هتل قدیمی خود برگردیم.
.I was tempted to make fun of him
وسوسه شدم که او را مسخره کنم.
.Don’t tempt me with a lot of money
با پول زیاد من را وسوسه نکنید.
Wager:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
شرط بندی | bet- gamble | ____ | /ˈweɪ.dʒər/ |
.He also wants to cash in on a bet wagered with the British players
او همچنین می خواهد شرط بندی را که با بازیکنان انگلیس بسته بپردازد.
.I make a wager on this car
من روی این ماشین شرط میبندم.
The wager was twenty dollars, a lot of money in those days
شرط روی بیست دلار ، در ان روز ها پول زیادی بود.
بر چسب ها: