درس نهم:

یادگیری لغت یکی از مهمترین مهارت های مورد نیاز برای فراگیری هر زبانی است. کتاب 504 یکی از بهترین مراجع یادگیری لغات پرتکرار زبان است و یادگیری ان کمک زیادی به زبان اموزان در آزمون های تخصصی مانند تافل، آیلس و کنکور زبان انگلیسی و ….. می کند. در این اموزش ها لغات به همراه مترادف و متضاد قرار داده شده است.
ما در لرنیش به شما آموزش گرامر زبان انگلیسی pdf، کلمات پرکاربرد انگلیسی، جمله سازی با کلمات انگلیسی، کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظ و بهترین کتاب گرامر زبان انگلیسی معرفی می کنیم.
vicinity:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
مجاورت- همسایگی- نزدیکی- حوالی | neighborhood- surrounding area | interval- distance- remoteness | /vəˈsɪnəti/ |
.The number of people living in the vicinity was small
تعداد افرادی که در ان همسایگی زندگی می کنند اندک بود.
.There used to be a mill in the vicinity
قبلا در این حوالی کارخانه قرار داشت.
.The stolen car was found in the vicinity of the station
خودروی سرقت شده در نزدیکی ایستگاه پیدا شد.
century:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
قرن- سده | ____ | ____ | /ˈsentʃəri/ |
.The story of life on a small farm at the turn of the century
داستان زندگی در یک مزرعه کوچک به یک قرن بر می گردد.
.The boats were built in the past century
این قایق ها در قرن گذشته ساخته شده اند.
.The movie is set in the 18th century
این فیلم در قرن 18 ساخته شده است.
rage:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
خشم- غضب | anger- wrath- fury |
composure- calm | /reɪdʒ/ |
.His face was red with rage
صورتش از خشم قرمز بود.
.She became quite frightening when he was in a rage
زمانیکه که او خشمگین بود کاملاً وحشتناک بود.
.Peter’s bad manners sent her mother into a rage
رفتار ناشایست پیتر، خشم مادرش را برانگیخت.
document:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
سند- مدرک- | certificate- paper |
_____ | /ˈdɑːkjəmənt/ |
.Information can take the form of certificates, documents and other written evidence
اطلاعات می توانند به صورت گواهینامه ها ، اسناد و مدارك كتبی دیگر باشند.
.This can make your document look more professional
این می تواند باعث شود مدرک شما حرفه ای تر به نظر برسد.
conclude:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
نتیجه گرفتن- خاتمه دادن- استنتاج کردن | finish- end- close | start – begin | /kənˈkluːd/ |
.They conclude their study with these words
آنها مطالعه خود را با این کلمات به پایان می رسانند.
.Each Chapter concludes with a short summary
هر فصل با یک خلاصه کوتاه خاتمه می یابد.
undeniable:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
انکار ناپذیر- غیر فابل انکار |
indisputable -definite- sure | arguable- disputable |
/ˌʌndɪˈnaɪəbəl/ |
.It is undeniable that Christianity has shaped European history
غیرقابل انکار است که مسیحیت تاریخ اروپا را شکل داده است.
.Her popularity among teenagers is undeniable
محبوبیت او در بین نوجوانان غیرقابل انکار است.
resist:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
مقاومت کردن- ایستادگی کردن- خودداری کردن از | fight- oppose | resignation- surrender |
/rɪˈzɪst/ |
.She can never resist buying a new shoes
او هرگز نمی تواند در مقابل خرید کفش جدید مقاومت کند.
.I just can’t resist chocolate
من فقط نمی توانم در برابر شکلات مقاومت کنم.
lack:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
کمبود- احتیاج- فقدان- عدم | need- absence |
existence – attendance | /læk/ |
.There was a lack of information
کمبود اطلاعات وجود داشت.
.She doesn’t lack for talent
او فاقد استعداد است.
.Sam did not lack for friend
سام کمبود دوست را نداشت.
ignore:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
چشم پوشی کردن- نادیده گرفتن- توجه نکردن | neglect- disregard | regard- consider | /ɪɡˈnɔːr/ |
.Sam rudely ignored the question
سام با بی ادبی این سوال را نادیده گرفت.
.The phone rang but she ignored it
تلفن زنگ زد اما او آن را نادیده گرفت.
challenge:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
به چالش کشیدن- زیر سوال بردن | ____ | _____ | /ˈtʃæləndʒ/ |
.I challenge the Minister to deny these accusations
من وزیر را به چالش می کشم تا این اتهامات را رد کند.
.The watchman did not challenge him
نگهبان او را زیر سوال نبرد.
.The ridge is a challenge for experienced climbers
لبه کوه برای کوهنوردان با تجربه یک چالش است.
miniature:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
کوچک- مینیاتور- ریز | tiny- little- small | huge- enormous- big | /ˈmɪniətʃər/ |
.This is an example of traditional painting is the Indian miniature
این یک نمونه از نقاشی سنتی مینیاتور هندی است.
.The young boy wanted a miniature sports car for his birthday
پسر بچه برای تولدش ماشین مسابقه ای کوچکی میخواست.
source:
معنی | مترادف | متضاد | تلفظ |
منبع- منشا – سرچشمه | reference – root- origin |
_____ | /sɔːrs/ |
.This tea was packed at source
این چای در منبع بسته بندی شده بود.
.We have found the source of trouble
ما منشا مشکل را پیدا کرده ایم.
.I’ve heard from reliable sources that the company is in trouble
من از منابع معتبری شنیدم که این شرکت با مشکل روبرو است.
بیشتر بخوانید:
برچسب ها: