
ما در لرنیش داستان کوتاه انگلیسی ساده با ترجمه، داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط ، آموزش گرامر انگلیسی pdf ، لغات پرکاربرد زبان انگلیسی را به شما معرفی میکنیم.
.Mrs Harris lives in a small village. Her husband died but she has one son
.He’s twenty-one and his name is Paul
.He worked in the shop in the village and lived with his mother but then he got work in a town and went and lived there
.Its name was Greensea
It was quite a long way from his mother’s village and she was not happy about this but Paul said:
.There isn’t any good work for me in the country Mother and I can get a lot of money in Greensea and send you some every week
.Mrs Harris was very angry last Sunday. She got in a train and went to her son’s house in Greensea
Then she said to him ” Paul why do you never phone me??”
Paul laughed and said” you haven’t got a phone”
She answered ” No, I haven’t but you’ve got one !!! “
خانم هریس در روستای کوچکی زندگی می کند. همسر او مرده است و او یک پسر دارد.
پسر او 21 ساله است و نام او پاول است.
او در یک مغازه در روستا کار می کرد و با مادرش زندگی می کرد تا زمانی که شغل جدیدی در شهر پیدا کرد و رفت و انجا زندگی کرد.
اسم ان روستا گرینسا بود.
ان روستا از روستای مادرش فاصله زیادی داشت و مادرش از این قضیه ناراحت بود اما پاول گفت:
هیچ شغل خوبی برای من در این کشور نیست مادر و من می توانم پول زیادی در گرینسا بدست بیاورم و مقداری از ان را هر هفته برای تو می فرستم.
خانم هریس یکشنبه گذشته عصبانی بود او با قطار به خانه پسرش در گرینسا رفت.
او به پسرش گفت: ” پاول چرا هیچ وقت به من زنگ نمی زنی؟؟ “
پاول خندید و گفت ” چون تو تلفن نداری .”
خانم هریس پاسخ داد ” من تلفن نداشتم اما تو که یکی داشتی!!! “
بر چسب ها:
باحال و آموزنده است
متشکرم نظر لطف شماست
ممنونم از نظر مثبتتون