
ما در لرنیش داستان کوتاه انگلیسی ساده با ترجمه، داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط ، آموزش گرامر انگلیسی pdf ، لغات پرکاربرد زبان انگلیسی را به شما معرفی میکنیم.
Mr and Mrs Yates had one daughter. Her name was Carol and she was nineteen years old.
Carol lived with her parents and worked in an office.
She had some friends, but she didn’t like any of the boys very much
Then she met a very nice young man. His name was George Watts, and he worked in a bank near her office
They went out together quite a lot and he came to Carol’s parent’s house twice and then last week Carol went to her father and said
“I’m going to marry George Watts, Daddy. He was here yesterday”
” oh yes” father said. He is a nice boy but has he got any money? “
“Oh men! all of you are the same, the daughter answered angrily”
” I met George on the first of June and on the second said to me, Has your father got any money????”
اقا و خانم ییتس یک دختر داشتند. نام او کرول بود و نوزده سالش بود.
کرول با پدر و مادرش زندگی می کرد و در یک دفتر کار می کرد.
او چندین دوست داشت اما از هیچ کدام از پسرا خوشش نمی امد.
تا زمانی که او مرد جوانی خوبی را ملاقات کرد. نام او جورج وات بود و در بانک نزدیک دفتر کرول کار می کرد.
آنها با هم بیرون زیاد می رفتند و جورج دو بار خانه پدر و مادر کرول امده بود. بنابراین هفته پیش کرول پیش پدرش رفت و گفت:
من می خواهم با جورج وات ازدواج کنم، بابا او دیروز اینجا بود.
پدر گفت” اوه، بله. او پسر خوبی است اما او هیچ پولی دارد؟؟
دختر با عصبانیت جواب داد ” از دست شما مرد ها! همه شما مثل هم هستید.”
“من اولین بار جورج را در روز اول ماه ژوئن ملاقات کردم و در روز دوم به من گفت: پدرت پولدار است؟؟؟؟
داستان های مرتبط:
بر چسب ها: