فیلم آموزش زبان انگلیسی | یادگیری زبان | آموزش رایگان انگلیسی
داستان کوتاه انگلیسی | گاو چران

داستان کوتاه انگلیسی | گاو چران

ما در لرنیش داستان کوتاه انگلیسی ساده با ترجمه، داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط ، آموزش گرامر انگلیسی pdf ، لغات پرکاربرد زبان انگلیسی را به شما معرفی میکنیم.

cowboy

.A cowboy rode into town and stopped at a saloon for a drink

.Unfortunately, the locals always had a habit of picking on strangers

When he finished his drink, he found his horse had been stolen He went back into the bar, handily flipped his gun into the air, caught it above his head without even looking and fired a shot into the ceiling

.Which one of you sidewinders stole my horse” ???? he yelled with surprising forcefulness. No one answered

Alright, I’m gonna have another beer, and if my horse ain’t back outside by the time I finish, I’m gonna do what I done in Texas! And I don’t like to have to do what I done in Texas

Some of the locals shifted restlessly. The man, true to his word, had another beer, walked outside, and his horse had been returned to the post

He saddled up and started to ride out of town. The bartender wandered out of the bar and asked, “Say partner, before you go… what happened in Texas?” The cowboy turned back and said, “I had to walk home

گاو چران

گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی، کنار یک مهمان‌خانه ایستاد .

بدبختانه، کسانی که در آن شهر زندگی می‌کردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبه‌ها می‌گذاشتند .

وقتی او ( گاوچران ) نوشیدنی‌اش را تمام کرد، متوجه شد که اسبش دزدیده شده است و به کافه برگشت ، و ماهرانه اسلحه‌ اش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد .

او با تعجب و خیلی مقتدرانه فریاد زد : ” کدام یک از شما آدم‌های بد اسب منو دزدیده؟؟؟؟” کسی پاسخی نداد .

بسیار خوب ، من یک آب جو دیگه میخورم ، و تا وقتی آن را تمام می‌کنم اسبم برنگردد ، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام می‌دهم ! و دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!

بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن . آن مرد، بر طبق حرفش، آب جو دیگری نوشید، بیرون رفت، و اسبش به سرجایش برگشته بود.

اسبش رو زین کرد و به سمت خارج از شهر رفت . کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید : هی رفیق قبل از اینکه بری بگو ، در تگزاس چه اتفاقی افتاد ؟ گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم پیاده برم خونه.

بر چسب ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *